کد خبر: ۷۷۶۲
۲۶ آذر ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۹

باغ گمشده در «بابک»

حمیدرضا عصمتی، پارکینگ ساختمانش را با انواع و اقسام گل و گیاه و اسباب به‌ظاهر کهنه مادر و مادربزرگش به باغچه تبدیل کرده است.

اسمش را گذاشته «باغ گمشده»؛ حالا نه گم است و نه شکل و شمایل باغ را دارد! اما درعین‌حال هم باغ است و هم گمشده! ایهامش را حتما خود رضا عصمتی، شهروند کوچه بابک محله احمدآباد بهتر می‌داند. پارکینگ ساختمانی چهارطبقه را آن‌قدر سرسبز و خوش‌ذوق با انواع و اقسام گل و گیاه و اسباب به‌ظاهر کهنه مادر و مادربزرگش و چند نسل قبل کنار هم چیده که بیشتر از اینکه ذوق کنیم، تعجب کردیم از این همه حوصله یک مرد پنجاه‌و‌نه‌ساله.

اینکه چرخ خیاطی مادرِ مادربزرگش را دَست‌نخورده نگه‌داشته و گذاشته وسط باغ، صندوچه نقلی مادربزرگش و تلویزیونی که هم با باتری کار می‌کند و هم با برق. عصمتی می‌گوید قوم و خویش‌ها هر‌چند‌وقت‌یک‌بار برای دیدن همین اسباب عمو‌ها و عمه‌ها و مادربزرگ و پدربزرگ اینجا جمع می‌شوند، بعد هم یادشان می‌کنند.

حتما خاطرات خیلی‌های دیگر هم اینجا دوباره زنده می‌شود و بعد برای جوان‌تر‌ها آن را تعریف می‌کنند و بعد هم دوباره هرکسی می‌رود سر بخت و کار و زندگی‌اش. «باغ گمشده» احتمالا همین نبودن جایی برای خاطره‌بازی است.لابی این ساختمان چهارطبقه، بوی آدم‌ها را گرفته و صدای آن‌ها وسط این صدای آب چرخ می‌خورد.

باغ گمشده آقای عصمتی چیزی از ییلاق کوهستانیِ سرسبز و خوش آب و هوا کم ندارد؛ صدای آب و پرنده و طوطی هم که الی ماشاءا... بیخ گوشمان رفت‌و‌آمد می‌کند. صبحی بود پرآفتاب که دعوتمان می‌کند توی استکان‌های کمرباریکِ نقاشی‌شده با چهره ناصرالدین‌شاه چای بخوریم و برفک تلویزیونِ روشنِ قدیمی‌اش را تماشا کنیم.


درخت‌های بیمارستان امام رضا (ع) و باغ نادری را پدربزرگ و عموهایم کاشته‌اند

متولد سال ۳۶ است؛ البته به او کمتر می‌خورد و جوان‌تر به نظر می‌رسد؛ خوش‌قریحگی او و اینکه روزی چند‌بار خودت را بگردانی توی این باغ، خودش می‌شود ترمزدستی برای نرسیدن به پیری و بدخلقی و بی‌اعصابی. حمیدرضا عصمتی از نسبش می‌گوید و اینکه چطور این حال و هوا برایش تا حالا ماندگار شده است

«دیپلم طبیعی را سال‌۱۳۵۷ گرفتم. پدر‌بزرگ و عموهایم کارشان گل و گیاه بوده، حتی برخی فامیلی‌شان «باغبان» است.

کاشت درختان بیمارستان امام رضا و باغ نادری، کار پدربزرگ و عموهایم بوده است

.از آن طرف بعضی قطعات زمین‌های ملک‌آباد در اجاره آن‌ها بوده و تمام میوه‌های حاصل از آن باغ‌ها را به بهترین و بزرگ‌ترین میوه‌فروشان شهر که آن زمان در خیابان ارگ بودند، می‌فروخته‌اند و میوه‌های آن‌ها را تامین می‌کردند. توی همین میدان تقی‌آباد هم زمین زراعی داشتند و درخت‌کاری می‌کردند.»


عِرق پدری

 بحث به «باغ گمشده» می‌رسد. عصمتی می‌گوید علاقه به گل و گیاه عِرق پدری است؛ یعنی اگر خودش هم نخواهد نمی‌تواند جور دیگری باشد؛ «تمام چیز‌هایی که اینجا می‌بینید با حداقل امکانات ساخته شده است؛ جعبه‌های چوبی میوه، کابینت‌های قدیمی، بوفه‌های کهنه و‌... مثلا آن حصیری که می‌بینید، متعلق به ۸۰ سال پیش است.

یا آن آجر‌ها مربوط‌به خانه‌ای است که بیشتر از ۱۰۰‌سال قدمت داشت. دیدم دارند تخریبش می‌کنند، اجازه گرفتم و مقداری آجر از آن خانه را برداشتم و آوردم اینجا. این چرخ خیاطی هم مال مادرِ مادربزرگم است. آن صندوق قدیمی کوچک هم متعلق به مادربزرگم است. آن تابلو سنگی را که می‌بینید، خودم درست کردم.

طرحش را در نمایشگاه گل و گیاه دیدم و خوشم آمد. بعد رفتم به کوه‌های خلج، سنگ جمع کردم و بینش هم چمن مصنوعی گذاشتم و خودم یک تابلوی سنگی ساختم. این حوض را هم با حداقل امکانات ساختم؛ یک پلاستیک است که زیرش یک پلاستیک آبی گذاشتنم و زیر آن شلنگ و آجر و پمپ آب. آن تلویزیون کوچک هم جزو اولین تلویزیون‌هایی بوده که هم با باتری کار می‌کند هم با برق. آن را عمویم به من هدیه داده است.»


سالی یک تا دو میلیون گل و گیاه می‌خرم!

احتمالا با خرجی که سالیانه برای خریدن گل و گیاه می‌کند، متهمش می‌کنیم به ولخرجی و اینکه دارد پول‌هایش را دور می‌ریزد.

این ظاهر قضیه است برای آدم‌هایی مثل ما. ولی حقیقتش این است که اتفاقا اگر ایدئال نگاه کنیم پول هنگفتی نیست و خیلی هم باعث مسرت و خوشحالی است که می‌شنویم یک آدم این‌قدر برای گل و گیاه هزینه می‌کند؛ «تمام این‌ها هزینه‌ای است که خودم می‌کنم، وگرنه فقط یک‌واحد از بین چهارواحد این ساختمان مال من است.

سالی یک تا دو‌میلیون را خرج خرید گل و گیاه و ملزومات دیگر مثل چوب و دکور می‌کنم. هفته‌ای یکی‌دوبار هم می‌روم به گل‌فروشی‌های مشهد سر می‌زنم. به اغلبشان سر می‌زنم. هر دفعه که می‌روم گل فروشی با خودم می‌گویم چیزی نمی‌خرم، ولی با پنج‌شش تا گلدان و گیاه از مغازه بیرون می‌آیم.

دست خودم نیست. این گل‌هایی که می‌بینید، اکثرشان طبیعی هستند. خب باقی همسایه‌ها هم از اینجا استفاده می‌کنند. البته باید حتما این را هم بگویم که واقعا همسایه‌های خوبی داریم و من به‌خاطر صبر و تحملشان که اجازه دادند از اینجا استفاده کنم، تشکر می‌کنم.»


حالا غیر از لذت همسایه‌ها واکنش مهمان‌ها و آن‌هایی که از بیرون به این ساختمان نگاه می‌کنند دیدنی است؛ «وقتی مهمان برای ما یا همسایه می‌آید از زمانی که در را باز می‌کنم تا زمانی که بخواهد بیاید توی خانه نیم‌ساعت طول می‌کشد!

چون تا این فضا را می‌بینید، می‌رود یک دوری می‌زند و روی صندلی می‌نشیند و بعد بالا می‌آید. گاهی حتی شک می‌کنیم واقعا دَر باز شده یا نه. توجه همسایه‌ها و تشویق‌هایشان به من دلگرمی می‌دهد تا کارم را بیشتر جدی بگیرم. چیزی حدود ۱۵ سال است که پارکینگ این خانه را به این وضع درآورده‌ام.»

 

باغ گمشده  در «بابک»


اینجا را جوری طراحی کردم که مزاحم کسی نباشد 

گپ و گفتمان به خانه قدیمی پدربزرگ و عصمتی و جایی که در آن به دنیا آمده هم می‌کشد. تنها توصیف این است که «رویایی» است و آدم دلش می‌خواهد چند بار در این باغ به دنیا بیاید؛ «خانه پدربزرگم در خیابان ارگ مشهد بود و جزو خانه‌های قدیمی محسوب می‌شد.

این خانه ۱۴ اتاق داشت که هر کدام از عمه‌ها و عموهایم و دیگر اعضای خانواده در آن زندگی می‌کردند. خود من آنجا به دنیا آمدم. آن خانه دو تا حوض داشت که هر وقت پرآب بود، شیرجه می‌زدیم داخلش. حالا این فضای باغ گمشده به‌گونه‌ای برایم تداعی‌کننده آن فضای قدیمی و خاطره‌آمیز گذشته است. وقتی فامیل اینجا جمع می‌شوند، خاطره‌ها برایشان زنده می‌شوند.»

نکته‌ای که به نظرم می‌آید و باید روی آن تاکید کنیم، همین طراحی پارکینگ است؛ اینکه عصمتی، فضا را به‌گونه‌ای چیده و طراحی کرده که نه‌تن‌ها برای کسی مزاحمتی ندارد که اتفاقا لذت‌بخش و خلاقانه به نظر می‌رسد.

این همان شاخصه‌ای است که خانه‌های آپارتمانی باید بیشتر به آن توجه کنند؛ این یعنی اینکه می‌توان در کوچک‌ترین خانه‌ها بهترین فضا را برای خودمان درست کنیم و لذت ببریم؛ او در پایان تاکید می‌کند؛ «اینجا را به‌گونه‌ای طراحی کردم که برای کسی مزاحمتی ایجاد نکند؛ مثلا ماشین خیلی راحت داخل حیاط پارک می‌شود و برای رفت‌و‌آمد‌ها مشکلی وجود ندارد. تقریبا همه چیز را رعایت کرده‌ام.»



* این گزارش شنبه   ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ در شماره ۲۰۰ شهرارا محله منطقه یک چاپ شده است.

ارسال نظر